«دلستانه» گزارش می دهد; نویسنده: دلستانه
پایگاه خبری تحلیلی دلستانه:
پروانه ها هم می خندند
پرسشهایی از خودم دارم و بعضی اوقات به این فکر میکنم که چرا این همه سوال از ذهن من عبور می کند روزی در باغی قدم میزدم و مشغول آب دادن به درختان آن باغ بودم سکوت عجیبی بود البته این سکوت بعضی اوقات شکسته می شد و صدای نسیم بهاری را می توانستی در حین ان سکوت شنید این صدا بیشتر به سکوت شبیه بود نه اینکه وقتی در جای ساکتی هستید آرامش هم دارید و صدای نسیم بهاری هم آرامش بخش است در نتیجه هردو التیام ذهن انسان و مکمل هم دیگر هستند سکوت بازهم شکسته شد این بار با صدای بال زدن سریع سنجاقک ها که سعی داشتند هم مواظب من باشند هم از جوی آب کنار درختان تشنگی خود را با سیراب شدن عوض کنند بالهای بیرنگ آنها وقتی سریع بهم زده می شد مانند شیشه بود وقادر بودی از میان بالهای انهاانطرف هارا ببینی سنجاقکها با حرکت سریع در روی سطح آب جوی پرواز می کردند و آب می خوردند و برای اینکه به من اعلام کنند که حواسشان به من آدم هم هست یکباره اوج میگرفتند و از بالا به من نگاه میکردند و دوباره به سطح آب بر می گشتند وقتی دیگر اثری از سنجاقکها نبود فهمیدم دیگر انها تشنه نیستند من بودم و سکوت و نسیم بهاری و آب و درختان که باز هنرستان طبیعت جلوه ای از هنر خودرا هویدا ساخت یک شانه بسر تپل زیبا روی درخت انگور نشست البته درخت انگور با یک طاقچه ترکیب شده از چوب و فلز در فضای دومتری مهار شده بود و به نوعی سایبان هم تبدیل شده بود
شانه بسر می خواست روی زمین باغ آمده و به دنبال کرمهای درون خاک بگردد شاید از خودتان بپرسید که من از کجا نیت شانه بسر را می دانستم خوب حق با شماست ولی من هم نا حق نمی گویم شانه بسر رفیق همیشگی باغ بود و دنبال کرمهای زمین گشتن هم کار همیشگی شانه بسر بود و من همیشه نظاره گر بودم وقتی شانه بسر رفت میدانستم که دیگرگرسنه نیست سکوت و من و درختان و جوی آب همه با هم بودیم که پروانه رنگ و وارنگ بسیار زیبایی به ما ملحق شد پروانه را با دقت ورانداز کردم نمی دانم من اشتباه می کردم یا پروانه واقعا به یکی از سوالهای من پاسخ می داد سوال من از خودم این بود که آیا پروانه ها هم می خندند جوابی که پروانه به من داد آری بود
بله پروانه واقعا داشت می خندید

خبرگزاری دلستانه در شبکه های اجتماعی: